| part 11 |
<پیش از هر چیز 'لایک' کنید>
رویا؟ چاه مرگ چطور؟ ||
یه دفعه با ایما و اشاره سعی کردم ازش بپرسم چی کار داره میکنه فقط یه نگاه بم انداخت و روشو برگردوند…
.
"جیمین"
----
وقتش رسیده تا یه تماس با جین بگیرم.
_ سلام جین هیونگ.
_ سلام جیمینی. چه خبرااا پسر؟
_ هیچی هیونگ الان زنگ زده بودم لینو حرف از یونگی بود…
_ خببب؟
_ هیچی میگفت یونگی جدیدا خیلی زوم شده روما.
_ راست میگفت. منم جدیدا زیاد میبینم… ولی موچی کوچولو خودمونیما ، چقد توعو اون مغرور به هم میان ^^
_ هیونگ نزن این حرفو آخه منو یونگی؟!
_ عارعهههه شیپ تون خیلی قشنگه
_ هیونگگگگ :/
-خب اینطور که پیداست انقدر این یونگی سهل انگاری کرده تو دید زدنش که عالم و آدم فهمیدن-
_ بلهههه؟
_ اصن میدونی چیه جینی؟ من خودم میرم همه این حرفایی که درباره شیپ منو یونگی میزنی رو میزارم کف دست خوده یونگی!
_ قبوله
_ باش همین امشب تو همایش مدرسه بهش میگم
_ نه نه وایسا من امشب نیستم روز بعد بگو
_ باشه ✔
_ ولی جیمینی به نظر میرسه روت کراش باشه ها…
_ هیونگ بس کن -_-
===============
"جین"
-----
دوره عجیبی رو داریم پشت سر میزاریم. جیمینی که با یکسری رویای رمز نگاری شده دست و پنجه نرم میکنه و اکیپی که کم کم داره پاش به این ماجرا باز میشه. رویا های جیمین مثل شیری میمونه تو مخلوط کن و اکیپ توت فرنگی هایی هستن که به آرومی به شیر اضافه میشن؛ اما کِی میکسر خاموش خواهد شد تا همه نجات پیدا کنن؟
تو این شرایط بچه ها جدیدا افتادن دنبال خوشگذرونی!!! خونه جیمین، رفتن به پارک، خونه یکی دیگه از بچه ها و… و جالب اینجاست تو هر موردی که جیمین بوده اولیا راحت اجازه دادن!!!
حتی اولیا لینو که به خودش سخت گیر و تو مخی ان.
تیتر جدید غیبت برای بچه ها شده مهره مار داشتنِ جیمین و صد البته لینو اول این تیترو همه جا چرخوند! به هر حال کمی تغییر حس و حال ایده بدی نبود ولی درصورتی ایده خوبی بود که همه جا نپیچه و درحد یه شوخی باشه!
ولی خوده جیمین میگفت به غیر از مدرسه تو خیابون و جاهای دیگه هم احساس تفاوت میکنه و حس میکنه مردم بهش زل میزنن!!! همش توهمه من مطمئنم. اون الان افسرده اس و خروج از خونه با این حالش باعث چنین حسی شده.
قرار نیست هر چیزی مرتبط باشه به پرونده
«معما ی مرگ»
.
معما ی مرگ چطور نام گذاری شد؟
همان زمان که معما به مرور تبدیل به رازی ، در سر انجام ، به سوی مرگ شد. همون لحظه که متوجه شدند همه در هزار تویی با وجود دیوار هایی زهرآگین و زمینی لغزنده گیر افتادند. کلید آزادی کجاست؟
رویا؟ چاه مرگ چطور؟ ||
یه دفعه با ایما و اشاره سعی کردم ازش بپرسم چی کار داره میکنه فقط یه نگاه بم انداخت و روشو برگردوند…
.
"جیمین"
----
وقتش رسیده تا یه تماس با جین بگیرم.
_ سلام جین هیونگ.
_ سلام جیمینی. چه خبرااا پسر؟
_ هیچی هیونگ الان زنگ زده بودم لینو حرف از یونگی بود…
_ خببب؟
_ هیچی میگفت یونگی جدیدا خیلی زوم شده روما.
_ راست میگفت. منم جدیدا زیاد میبینم… ولی موچی کوچولو خودمونیما ، چقد توعو اون مغرور به هم میان ^^
_ هیونگ نزن این حرفو آخه منو یونگی؟!
_ عارعهههه شیپ تون خیلی قشنگه
_ هیونگگگگ :/
-خب اینطور که پیداست انقدر این یونگی سهل انگاری کرده تو دید زدنش که عالم و آدم فهمیدن-
_ بلهههه؟
_ اصن میدونی چیه جینی؟ من خودم میرم همه این حرفایی که درباره شیپ منو یونگی میزنی رو میزارم کف دست خوده یونگی!
_ قبوله
_ باش همین امشب تو همایش مدرسه بهش میگم
_ نه نه وایسا من امشب نیستم روز بعد بگو
_ باشه ✔
_ ولی جیمینی به نظر میرسه روت کراش باشه ها…
_ هیونگ بس کن -_-
===============
"جین"
-----
دوره عجیبی رو داریم پشت سر میزاریم. جیمینی که با یکسری رویای رمز نگاری شده دست و پنجه نرم میکنه و اکیپی که کم کم داره پاش به این ماجرا باز میشه. رویا های جیمین مثل شیری میمونه تو مخلوط کن و اکیپ توت فرنگی هایی هستن که به آرومی به شیر اضافه میشن؛ اما کِی میکسر خاموش خواهد شد تا همه نجات پیدا کنن؟
تو این شرایط بچه ها جدیدا افتادن دنبال خوشگذرونی!!! خونه جیمین، رفتن به پارک، خونه یکی دیگه از بچه ها و… و جالب اینجاست تو هر موردی که جیمین بوده اولیا راحت اجازه دادن!!!
حتی اولیا لینو که به خودش سخت گیر و تو مخی ان.
تیتر جدید غیبت برای بچه ها شده مهره مار داشتنِ جیمین و صد البته لینو اول این تیترو همه جا چرخوند! به هر حال کمی تغییر حس و حال ایده بدی نبود ولی درصورتی ایده خوبی بود که همه جا نپیچه و درحد یه شوخی باشه!
ولی خوده جیمین میگفت به غیر از مدرسه تو خیابون و جاهای دیگه هم احساس تفاوت میکنه و حس میکنه مردم بهش زل میزنن!!! همش توهمه من مطمئنم. اون الان افسرده اس و خروج از خونه با این حالش باعث چنین حسی شده.
قرار نیست هر چیزی مرتبط باشه به پرونده
«معما ی مرگ»
.
معما ی مرگ چطور نام گذاری شد؟
همان زمان که معما به مرور تبدیل به رازی ، در سر انجام ، به سوی مرگ شد. همون لحظه که متوجه شدند همه در هزار تویی با وجود دیوار هایی زهرآگین و زمینی لغزنده گیر افتادند. کلید آزادی کجاست؟
۵.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.